جستجو
فارسی
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
عنوان
رونویس
برنامه بعدی
 

استاد بودن، تنهاترین شغل است، قسمت ۲ از ۱۱

جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید
اینجا خیلی خیلی زیبا است. جای خیلی خوبی است. ما جاهای دیگری هم داریم، اما هم‌اکنون، درهمه جا دارند کار میکنند. چون هر وقت به خانه می‌آیم، همیشه باید کاری انجام دهم، وگرنه هیچ‌کس این‌کار را این‌جا انجام نمی‌دهد. گاهی آن‌طورکه می‌خواهم این‌کار را نمی‌کنند. یا آنقدر سرسری این‌کار را می‌کنند که وقتی برمی‌گردم باید خودم به بعضی قسمتها رسیدگی کنم. همیشه. آنرا الان می‌بینید؟ آن یک مکان بزرگ است، و آن‌ها پنجره‌های بسیار کوچکی تعبیه کرده‌اند. آن‌را می‌بینید؟ (بله.) […] به آنها گفتم چه کنند و با اینحال این‌طور است. پس وقتی به خانه می‌آیم، همیشه باید کار کنم. حتی زباله و اینها. افراد مثل هم هستند، مهم نیست ملیت‌شان چیست. اگر در یک مکان عمومی باشید، هیچ‌کس واقعا قوی و مسئول نیست و نمی‌داند چه کاری باید انجام شود. […]

آیا شما خوشحال هستید؟ (بله.) گاهی می‌آیم و چنین صحبت‌های احمقانه‌ای می‌کنم و همه خوشحال هستند. بغیر از برخی از ایده‌های شما، فکر می‌کنم اکثر شما خوب هستید. منظورم این است که مقایسه نکنید. هرگز با دیگران مقایسه نکنید و هرگز آنچه دیگران دارند یا آنچه استاد به دیگران می‌دهد را طلب نکنید. نیازهای هر فرد متفاوت است. و اَجر و شایستگی هر فرد نیز متفاوت است. چیزی که می‌خواهم به او بدهم، شما نمی‌توانید بگیرید. مریض می‌شوید، شاید اسهال بگیرید. یا تب بالا خواهی داشت یا می‌میرید. (بله.) پس هرگز مقایسه نکنید، و نگویید: "استاد، چرا دیگری را به خانه تان دعوت می‌کنید و مرا دعوت نمی‌کنید؟" یا "چرا آنروز آنها می‌توانند بیایند، من نمی‌توانم بیایم؟" یا چرا، فلان و بهمان. «چرا آنها را بدرقه می‌کنید؟ مرا بدرقه نمی‌کنید.» آنها به آن نیاز دارند. شما نیاز ندارید. شاید؟ یا شاید شما ارزش آن‌را ندارید. شرایط هر چه باشد، این مشکل از شما است.

البته. شما آن‌را به خوبی می‌دانید. کودکان هم همینطور. شما دو یا سه فرزند دارید؛ نیاز هر کدام متفاوت است، درسته؟ (درست.) نه این‌که چون یکی را بیشتر از دیگری دوست دارید، بلکه فقط خدا ترتیب داده است که احتمالاً باید بیشتر مراقب این یکی باشید یا به آن یکی بیشتر از دیگری توجه کنید. متوجه منظورم شدید؟ (درست.) من همیشه بسیار سخاوتمند هستم. فکر می‌کنم، فکر می‌کنم سخاوتمند هستم. (بله.) درمورد وقتم و همه چیز. اما چیزی وجود دارد که من همیشه نمی‌توانم درمقابل آن کاری کنم. و آن اراده خداست. خب. پس با هر چیز که دارید خوشحال باشید. وگرنه خدا همه چیز را می‌گیرد.

دانلود عکس   

بیشتر تماشا کنید
همه قسمت‌ها  (2/11)
به اشتراک گذاری
به اشتراک گذاشتن در
جاسازی
شروع در
دانلود
موبایل
موبایل
آیفون
اندروید
تماشا در مرورگر موبایل
GO
GO
Prompt
OK
اپلیکیشن
«کد پاسخ سریع» را اسکن کنید یا برای دانلود، سیستم تلفن را به درستی انتخاب کنید
آیفون
اندروید